مطلوبیت و کارآمدی هر مدل را می توان براساس نتایج و کارآمدی آن مورد ارزیابی قرار داد. شواهد نشان میدهد که الگوی رفتاری آمریکا و فرانسه براساس حداکثرسازی دیپلماسی تهدید است.
فشارهای روانی آمریکا را میتوان زمینهساز شکل دیگری از جدالهای سیاسی دانست. آنچه را که کوشنر (وزیر خارجه فرانسه) و همچنین رایس (وزیر خارجه آمریکا) مورد پیگیری قرار دادهاند را میتوان زمینهساز ائتلاف ناقص برای وادارسازی ایران به پذیرش قطعنامههای 1696، 1737 و 1747 دانست.
برخی بر این اعتقادند که تصویب قطعنامههای یاد شده بهمنزله طبیعی بودن فشارهای آینده خواهد بود. درحالیکه فضای موجود سیاست بینالملل چنین فرضیهای را مورد تردید قرار میدهد.
این امر نشان میدهد که هر قطعنامهای معطوف به شکلگیری اهداف خاصی خواهد بود. کشورهای روسیه و چین در شرایطی به قطعنامههای یاد شده پاسخ مثبت دادند که هدف خود را پیشگیری از جدالهای نظامی اعلام داشتند.
بنابراین مطلوبیت هر قطعنامهای را میتوان براساس اهداف و پیامدهای آن مورد توجه قرار داد. آنچه که آمریکا، فرانسه و انگلیس در روند برگزاری اجلاس 1+5 پیگیری کردند را میتوان با اهداف اعلام شده از سوی «کوشنر» شناسایی کرد.
بنابراین بهکارگیری راهبرد ضربتی نیازمند ایجاد اقناع بینالمللی و تفاهم چندجانبه است. درحالیکه شواهد نشان میدهد که تحقق این هدف در سپتامبر 2007 شکل نگرفته است.
واکنش کشورهای چین، روسیه و آلمان بهمفهوم آن است که مدیریت صلحآمیز از مطلوبیت بیشتری برای ابهامزدایی هستهای برخوردار است. به هر میزان که واحدهای سیاسی از قابلیت تأثیرگذار بیشتری برخوردار باشند، اقدامات خود را براساس چندجانبهگرایی ادامه خواهند داد.
هماکنون آمریکا در شرایط معماگونهای قرار گرفته است. از یک سو، ناچار است تا رویکرد کشورهای متحد خود در اروپا را مورد توجه قرار دهد. از طرف دیگر، نشانههایی وجود دارد که اعضای شورای امنیت تمایلی به تصویب قطعنامه جدید علیه ایران ندارند. این امر مطلوبیت آمریکا برای انجام اقدامات یکجانبه علیه ایران را کاهش خواهد داد.
باتوجه به روند شکل گرفته و مواضع وزرای امور خارجه کشورهای 1+5، میتوان به این جمعبندی رسید که «تصاعد تحریم» در کوتاهمدت امکانپذیر نخواهد بود. از سوی دیگر، آمریکاییها ناچار هستند تا هرگونه اقدام یا ابتکار اجرایی علیه ایران در شورای امنیت را تا نوامبر 2007 بهتأخیر اندازند.
این امر نشان میدهد که طی ماههای آینده، نقش آژانس بینالمللی انرژی اتمی در تبیین رفتار بینالمللی علیه ایران ارتقا خواهد یافت.جدال «کاندولیزا رایس» علیه «البرادعی»، هیچگونه نتیجه مثبتی برای سیاستهای منطقهای آمریکا بجا نگذاشته است.
رایس تلاش داشت تا موقعیت بینالمللی البرادعی را تحتالشعاع فرایندهایی قرار دهد که فشار علیه ایران از آژانس بینالمللی انرژی اتمی آغاز شود. نگرش تکنیکی البرادعی و آژانس، مانع از تحقق الگوی تصاعد فشار بینالمللی علیه ایران شد.
در روز بعد میتوان شرایطی را مورد توجه قرار داد که از یک سو، واکنش کشورهای شورای امنیت علیه سیاستهای تهاجمی آمریکا را منعکس میسازد و از طرف دیگر، شاهد نشانههایی از مقاومت آژانس در برابر سیاستهای معطوف به یکجانبهگرایی آمریکا خواهیم بود.